جهاني شدن ؛ بحران هويت و تضعيف تربيت ديني (1)


 

نويسنده: محمدرضا سليماني بشلي *




 

چکيده
 

جهاني شدن مفهومي است ناظر بر فشرده شدن جهان ، تشديد آگاهي جهاني ، فرايند وابستگي متقابل جهاني و آگاهي از جهان به عنوان يک کليت يکپارچه . از اين پديده به عنوان عامل گسست بين فضا ــ زمان و مکان ، به عنوان سه عنصر هويت ساز نيز تعبير و تفسير مي شود . جهاني شدن گرچه فرصت هاي جديد و ظرفيت هاي بالقوه قابل ملاحظه اي را به همراه دارد ، اما ذاتاً همراه با تهديدات جدي است . از جمله مي توان به ايجاد بحران هويت در جامعه اشاره کرد . اين مقاله با الهام از نوع شناسي کاستلز (Castell) از هويت در جامعه مدرن شامل هويت مشروع کننده ، آزماينده و مقاومتي ، که جهاني شدن را به خصوص با تضعيف رابطه ميان فهم ديني ، عمل ديني و اعتقادات ديني به عنوان مقدمات پيدايش هويت ديني ، ابتدا منجر به ظهور هويت مردد ، پس ترکيبي و در نهايت هويت غير ديني مي شود . با پيدايش هويت غير ديني ، نقش تعليمات ديني در تربيت افراد در جامعه به عنوان يک معيار ارزشي فراگير کمرنگ شده ، به حداقل خود رسيده و يا بي تاثير مي شود . اين مقاله يک کار تحليلي است ، ضمن پذيرش اين ادعا که جهاني شدن امري پويا ، رو به جلو و در حال شدن است ، آن را نوعي فرايند غير ديني مي داند .
کليد واژه : جهاني شدن ، هويت مردد ، هويت ترکيبي ، هويت غير ديني ، تربيت ديني .
« جهاني شدن »(1 )مفهومي است که در چند دهه اخير در محافل علمي و غير علمي مباحث و مناقشه برانگيزي را به خود اختصاص داده است . تحولات اخير در جامعه جهاني ، متاثر از فرآيند جهاني شدن است .(2 )فرآيند جهاني شدن با دامنه گسترده هجمه فرهنگي بسيار سنگين را بر گسترده جوامع مختلف وارد کرده است ، به گونه اي که ثبات ، محدوديت و يکپارچگي جوامع را بر هم زده و جامعه همبسته و متحد را به يک فضاي اجتماعي نفوذپذير و پاره پاره تبديل مي کند . امروزه جامعه نظام هاي اجتماعي ، محدود و معين نمي باشد ، بلکه پديده اي است که بواسطه شبکه هاي اجتماعي فضايي همپوش و متقاطع ساخته مي شوند .(3) هدف اين مقاله ، بررسي رابطه ميان جهاني شدن و مسئله تربيت ديني در عصر جهاني شدن است . سوال عمده اين است که فرايند جهاني شدن چه تاثيري بر مقوله تربيت ديني افراد ، به طور خاص و نقش دين در اصلاح اجتماعي بطور عام دارد ؟ آيا جهاني شدن به تقويت نقش دين و تاثير گذاري مفاهيم ديني منجر مي شود ، يا برعکس به تضعيف اين امر و کمرنگ کردن نقش دين و تربيت ديني کمک کنند ؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت : اجماع کلي در اين زمينه در بين صاحبنظران علوم اجتماعي وجود ندارد . در حاليکه ، عده اي به نقش مثبت فرايند جهاني شدن در اين ارتباط اشاره دارند ، عده ديگري به نقش مثبت فرايند جهاني شدن در تاثير گذاري دين در تربيت ديني اساساً نقش دين در حيات اجتماعي بشر معتقد هستند ؛ چرا که دين را يک مقوله سنتي دانسته که با پديده مدرن جهاني شدن در تقابل قرار دارد . جهاني شدن گرچه فرصت هاي جديد و ظرفيت هاي بالقوه قابل ملاحظه اي را به همراه دارد ، اما ذاتاً همراه با تهديدات جدي است . از جمله مي توان به ايجاد بحران هويت ساز را تضعيف کرده ، مانع شکل گيري هويت ثابت نزد افراد در جوامع مختلف مي شود .
با توجه به مقدمات فوق ، ضروري است تا مروري کوتاه به تاريخچه و مفهوم جهاني شدن و نيز مفهوم هويت داشته باشيم ، تا درک مسئله آسان تر گردد.

تاريخچه جهاني شدن
 

مارشال مک لوهان ، در دهه 70 با طرح ايده دهکده جهاني ، پيش گام طرح مباحث جهاني شدن گرديد . واژه « جهاني شدن » در طول سه دهه گذشته ، هم زمان با طرح آن در مجامع علمي ؛ تعارف مختلفي به خود گرفته است . در زبان فارسي هم به تبع چنين اختلافاتي در واژه لاتين ، معادل هاي مختلفي براي آن پيشنهاد شده است : جهاني شدن ، جهاني سازي ، جهان گرايي و جهان گستري . وجه مشترک برداشت هاي مختلف از واژه « جهاني شدن » ، توجه به بعد جهاني اين پديده است . واژه « جهاني شدن » در دهه هاي اخير ، به خصوص دو دهه گذشته ، کاربرد زيادي پيدا کرده است . اما مفسران دانشگاهي ، که از دهه 1970 اين واژه را به کار گرفته اند ، اهميت آن را به فراست دريافتند . از زماني که سرمايه داري به عنوان نوعي حاکميت سياسي اجتماعي بر جهان غلبه يافت ، همواره تفکر يک سويه نگري در حال شکل گيري بوده است و سعي درهم سازي فرهنگي ، اقتصادي و سياسي با حاکميت ليبرال دموکراسي در عرصه جهاني بوده است . جهاني شدن از يک سو ، يک چارچوب مفهومي براي تبيين واقعيت هاي جاري جهان است و از سوي ديگر ، بيانگر نوعي جهان بيني و انديشيدن درباره جهان به عنوان يک منظومه کلان به هم پيوسته است . (4) نخستين تبيين نظري در اين زمينه ، که منوط به احساس فشردگي قلمروها بوده است ، توسط کارل مارکس صورت گرفت . به نظر مارکس ، ضرورت توليد سرمايه داري به ناگزير بورژوازي را به جاخوش کردن در همه جا ، اقامت در همه جا و ارتباط برقرار کردن در همه جا وا مي دارد . نيروي مهيب سرمايه داري صنعتي ، ابتدايي ترين منابع فناوري را به نابودي فضا واداشته ، تا راه را براي مبادله با همه سو و وابستگي جهان شمول ملت ها هموار سازند . فرايندي که درست بر خلاف محلي گرايي تنگ نظرانه اي بود که قرن ها بشريت را متوقف کرده بود .(5)
بنابراين ، مي توان حدس زد که توليد فناوري هاي جديد ، زير ساخت هاي لازم براي توليد تمدن واحد جهاني هستند که مرزهاي جغرافيايي را کم اهميت و يا بي اهميت کرده اند . مارشال مک لوهان منتقد فرهنگي کانادايي ، مضمون دهکده جهاني مبتني بر فناوري را مطرح کرد که حاصل شتاب در تمام سطوح سازمان بشري است . اين ابداع شاهکار تحليل آکنده از نگراني او از فناوري هاي جديد رسانه اي در دهه 1960 بود .(6) در دهه هاي 70 و 80 کسي که روشن تر از همه بحث جهاني شدن را مطرح کرد ، مارتين هايدگر بوده است . اين فيلسوف آلماني محو فاصله هاي زماني و فضايي آب مي روند و امروزه آدم يک شبه به جاهايي مي رسد که پيش تر مسافرت به آنها ماه ها طول مي کشيد . (7) بنابراين ، بايد اين واقعيت را پذيرفت که جهان همواره در حال تغيير است . در واقع ، حيات اجتماعي گروه ها در گرو همين تغيير و تحول است و به نظر رونالد رابرتسون ، جهاني شدن فرايندي است که از عصر رنسانس و قرن پانزدهم آغاز گشته است . وي پنج مرحله مختلف را براي سير تطور مفهوم جهاني شدن پي گيري کرده است .(8)
الف . مرحله نخست ، مرحله تکوين و شکل گيري اوليه است که از اوايل قرن پانزدهم تا قرن هجدهم در اروپا آغاز گشته است و بدين سان ، نظام فراملي قرون وسطايي فروريخت و اجتماعات ملي ، تحکيم مفاهيم فردي و فردگرايي و ايده هاي مربوط به بشريت و انسان ظهور پيدا کرد.
ب . مرحله دوم ، مرحله آغاز جهاني شدن از نيمه دوم قرن هجدهم تا دهه 1870 است . در اين مرحله ، گرايش شديدي پديد آمد به مفاهيمي ، چون : ايده دولت واحد همگن ، تبلور انگاره روابط رسمي بين المللي و فراملي ، تلقي فرد به عنوان شهروند ، تاکيد فراوان بر حقوق انسان و نوع بشر ، گسترش پيمان ها و نمايندگي هاي مرتبط با تنظيم روابط بين المللي و فراملي ، و ترازبندي موضوعات در چارچوب ملي و بين المللي .
ج . مرحله سوم يا مرحله خيزش ، دهه 1870 تا 1920 را در برمي گيرد . در چنين مقطعي ، چهار مرجع اصلي مطرح است : جوامع ملي ، فرد ، جامعه بين المللي و بشر . نمودهاي جهاني شدن در اين دوره عبارت است از : رسميت مفهوم بشر در سطح بين المللي ، رشد جنبش هاي وحدت جهاني ، نزديک شدن به پذيرش جهاني تقويم واحد و ...
د . مرحله چهارم يا مرحله مبارزه براي هرموني ، شامل نيمه دهه 1920 تا 1960 مي شود . مهم ترين ويژگي هاي اين دوره عبارت است از : تاسيس جامعه و سازمان ملل متحد ، تثبيت استقلال ملي و ...
هـ . مرحله پنجم به اواخر دهه 1960 تا پايان قرن بيستم برمي گردد که رابرتسون پديده جهاني شدن را به معناي خاص خود در اين معنا به کار مي برد .

مفهوم جهاني شدن
 

بديهي است که جهاني شدن از ابعاد گوناگون برخوردار است و تاثيرات شگرفي بر حوزه هاي اقتصاد ، سياست ، فرهنگ جوامع مختلف داشته و حتي دولت هاي ملي را نيز در حالت بيم و هراس قرار داده است . از جمله تاثيرات اساسي جهاني شدن در حوزه فرهنگ به چالش طلبيدن هويت فردي و اجتماعي و حتي ملي شهروندان جوامع مختلف است .( 9)
ارائه تعريف جامع و مورد پذيرش عموم براي جهاني شدن ، به دليل اختلاف نظرهاي زياد ميان صاحبنظران و متخصصان اين حوزه بر سر ماهيت جهاني شدن بسيار دشوار است . اما با توجه به موضوع بحث ، تعاريف متناسب ارائه خواهد شد . رابرتسون در تعريفي از جهاني شدن مي گويد : « جهاني شدن عبارت است از : فشرده شدن جهان و تشديد آگاهي نسبت به جهان به عنوان يک کل » (10)
تعاريفي شبيه به آنچه رابرتسون ارائه کرده است که ، نمودي از تحولات صنعت و فناوري است و در گذشته نيز به نوعي مطرح بوده است . چنانکه مارکس از پديده اي بنام « نابودي مکان توسط زمان »(11) و ديويدهاروي در پايان دهه 1980 از « فشردگي زماني - مکاني » (12) و گيدنز از انديشه « پشت سرگذاري زمان - مکان »(13) در مورد جهاني شدن سخن مي گويند . اين نوع نگرش ها نشان دهنده آن است که فرايند جهاني شدن ، همواره به فشردگي و تعميق زمان - مکان براي همه مردم جهان دست مي زند . از اين طريق شرايط جديدي را براي يک جامعه جهاني واحد فراهم مي کند . (14)
در اين مرحله طبق نگرش رابرتسون ، آگاهي به جهان ، تبديل حقوق مدني به مسئله اي جهاني ، افزايش توجه به بشريت ، به عنوان يک نوع ويژه از طريق جنبش هاي زيست محيطي ، رشد توجه به جامعه مدني و شهروندي جهاني ، تحکيم موقعيت ارتباط جمعي در جهان ، و رشد اسلام گرايي به مثابه جنبش ضد جهاني شدن ،(15)سرچشمه هاي جهاني شدن است که به قرن پانزدهم برمي گردد . ديگران جهاني شدن را پديده اي همزاد زندگي اجتماعي انسان معرفي کرده اند . در اين زمينه ، سه گزينه در شناسايي جهاني شدن مطرح است :
الف . جهاني شدن فرايندي است که از آغاز تاريخ بشر آغاز شده و تاثيرهاي آن با گذشت زمان افزايش يافته است . اما اين فرايند در سال هاي اخير جهش ناگهاني داشته است ؛
ب . جهاني شدن همزاد تجدد است . در نگاهي ديگر ، همان توسعه سرمايه داري است که اخيراً از يک جهش ناگهاني برخوردار شده است ؛
ج . جهاني شدن ، پديده و فرايندي متاخر است که همراه با فرايندهاي اجتماعي ، با عناوين فراصنعتي ، فرا تجدد ، يا شالوده شکني سرمايه داري همراه است .(16)
ان تاميلنسون نيز با تاکيد بر پيچيده شدن ارتباط در عصر جهاني شدن ، آن را با مدرنيته پيوند زده و معتقد است : جهاني شدن شبکه اي به سرعت گسترش يابنده و هميشه متراکم شونده از پيوندهاي متقابل و وابستگي هاي متقابل است که وجه مشخصه زندگي اجتماعي مدرن به شمار مي رود .(17)رابرتسون هم با تاکيد بر آگاهي ، جهاني شدن را چنين تعريف مي کند : « مفهوم جهاني شدن به درهم فشرده شدن جهان و هم تراکم آگاهي نسبت به جهان به عنوان يک کل دلالت دارد . »(18)
هر چند اين تعاريف سه گانه از جهاني شدن عمدتاً بر يک وضعيت ارتباطي خاص فشرده تاکيد دارند ، در نگرش هاي ديگر که از منظر انتقادي مطرح شده اند ، جهاني شدن با امريکايي شدن پيوند خورده است . از نظر لاش ويوري ، جهاني شدن در واقع جهاني شدن سرمايه داري پيشرفته است .(19) فوکوياما هم که ادعا مي کند جهاني شدن همان امريکايي شدن است ، مدعي است که الگوي امريکا ، که مردمان ديگر فرهنگ ها خود را با آن هم آهنگ مي کنند ، مربوط به دو يا سه نسل پيش است . زماني که سخن از جهاني شدن و نوگرايي به ميان مي آيد ، امريکايي دهه پنجاه و شصت را تداعي مي کند ... فرهنگي که در دهه پنجاه و شصت اشاعه يافت ، ايده آل بود . (20)
در تقسيم بندي تاريخ تحول فکري جوامع انساني ، مي توان سه دوره مشخص را در نظر گرفت . اين تقسيم بندي بهتر مي تواند ما را در درک فضاي مفهومي جهاني شدن کمک کند :
1 . دوره پيشامدرن (از قرن ششم قبل از ميلاد تا سده هاي مياني) ؛
2 . دوره مدرن (از رنسانس تا پايان قرن نوزدهم) ؛
3 . دوره پست مدرن (از دهه 60 قرن بيستم شروع شد) ؛
در مجموع ميتوان گفت : جهاني شدن بيشتر شامل دو دوره اخير تحولات فکري بشر ، به خصوص دوره مدرن و پست مدرنيسم است . بيشترين تاثيرات و دلالت هاي تربيتي مدرنيسم در قرن نوزدهم و بيستم ، بر پيکره تربيت ديني وارد شد و با ورود به دوره پست مدرنيسم ، اين تاثيرات در غلب شک گرايي و تقويت نسبيت انديشي به اوج رسيده است . براي درک بيشتر موضوع ، به اختصار بعضي از ويژگي هاي مدرنيسم و پست مدرنيسم را بيان مي کنيم :

الف . ويژگي هاي مدرنيسم
 

1 . اومانيسم يا انسان مداري ، يعني ايمان به علم و قدرت انسان در خلق و تحول جهان و جامعه و هدايت آن به سوي سعادت .
2 . عقل گرايي و عقل محوري ؛ اينکه عقل انسان ملاک تشخيص خير و شر انسان و جامعه انساني است .
3 . سکولاريسم ؛ اينکه دين تنها نقش عاطفي دارد در جامعه و نه نقش اجتماعي .
4 . علم گرايي يا اصالت علم ؛
5 . فرد گرايي ؛
6 . مادي گرايي .

ب . ويژگي هاي پست مدرنيسم
 

1 . نسبي بودن واقعيت ؛
2 . شک انديشي نسبت به هرچيز ؛
3 . تکثرگرايي يا پلوراليسم ؛
4 . اهميت نقش زبان و جايگزيني آن به جاي عقل در انديشه مدرنيسم
5 . اهميت دادن به ابژه به جاي سوژه ، به عنوان فاعل شناسا . در اين نوع نگرش در حقيقت از نگرش انسان مدارانه و اومانيستي دکارتي ، کانتي و هگلي در شناسايي فاعل شناسا ؛ يعني سوژه به نگرش اجتماعي و ناخودآگاه مي رسيم .(21)
با تصور اين قضيه ، که جهاني شدن مي تواند به نوعي مترادف با فرايندهاي دو گانه مدرنيسم و پست مدرنيسم باشد ، به بعضي از مهم ترين ويژگي هاي آن اشاره مي کنيم .
موارد زير را مي توان مولفه هاي ذاتي جهاني شدن برشمرد :
1 . آگاهي تشديد يافته : چنان که گذشت ، در تعريف جهاني شدن به بعد آگاهي تاکيد شده بود . فشردگي زمان و مکان و هم جواري و تحقق ابزاري فضاي ارتباطي ، زمينه آگاهي از وضعيت مشترک انساني را فراهم مي آورد . در دوره هاي پيشين چنين وضعيت آگاهي کمتر تحقق مي يافت . در حالي که ، در وضعيت جهاني شدن اين آگاهي به لحاظ کميت و کيفيت افزايش فزون تري يافته است .
2 . جدا شدن هويت از مکان و اهميت يابي فضا : يکي از تحولات عيني و اساسي در پديده جهاني شدن ، جدايي هويت انسان ها از مکان زندگي است . انسان ها فطرتاً از ويژگي هاي مشترکي برخوردارند ، اما به دليل تعلق به زمان و مکان خاصي ، چنين ويژگي هاي مشترک فطري کم رنگ مي شود و تحت تاثير محيط و مکان قرار مي گيرد . شايد حديث شريف « تولد هر مولود بر فطرت الهي و تغيير آن به دست خانواده » به نحو شايسته اي بتواند اين مطلب را بيان کند که هر مکاني مستلزم عروض ويژگي هايي بر انسان است . از اين رو ، در دوره پيش از عصر تکنولوژي ارتباطات ، قبايل و اقوام مختلف به دليل تعلق مکاني ، هويت هاي متفاوتي يافته بودند . پديده جهاني شدن به همراه خود ، بحران هويت را ايجاد کرده است ؛ زيرا موجب بريدن از هويت هاي مکاني مي شود و به وارد کردن انسان ها در هويتي جديد مي گرديد .
در عصر جهاني شدن به جاي مکان ، که پديده اي فيزيکي است ، فضا اهميت مي يابد . فضا عرصه ارتباط انسان هاست و با گستردگي امکانات ارتباطي ، فضا هم بسط مي يابد . جهاني شدن فرصت جديدي را فراهم مي سازد تا انسان ها با بريدن از هويت هاي مکاني ، در هويت فضايي جديد ادغام شوند .(22)

مفهوم هويت
 

- بيشتر روان شناسان و نظريه پردازان شخصيت ، هويت را در ابتدا ، امري فردي و شخصي مي دانند و معتقدند که دو معنا و جنبه اصلي هويت ، به ويژگي هاي شخصيتي و احساسي فرد معطوف هستند . هويت(23) دربردارنده دو بعد متناقض است : بعد هم ساني و بعد تمايز . بعد اول بيانگر مفهوم تشابه مطلق است ؛ تشابه دو چيز با هم . بعد دوم ، به مفهوم شباهت از دو زاويه مختلف راه مي يابد و مفهوم هويت به طور همزمان ميان افراد يا اشيا دو نسبت محتمل برقرار مي سازد : از يک سو به شباهت و از سوي ديگر تفاوت تعاريف مختلفي از هويت در جامعه شناسي ارائه شده است . مانوئل کاستلز مي گويد : هويت کنشگران اجتماعي باشد ، عبارت است از : فرايند معناسازي بر اساس يک ويژگي فرهنگي ، يا مجموعه به هم پيوسته اي از ويژگي هاي فرهنگي ، که بر منابع معنايي ديگر اولويت داده مي شود . تا جفل ، هويت اجتماعي را با عضويت گروهي پيوند مي زند و آن را متشکل از سه عنصر مي داند : عنصر شناختي ، عنصر ارزشي و عنصر احساسي . بر اين اساس ، هويت آگاهي او نسبت به عضويت در گروه يا گروه هاي ، اجتماعي ، همره با اهميت ارزشي و احساسي منضم به آن عضويت سرچشمه مي گيرد .

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناسي ارشد علوم تربيتي .
1 . Globalization .
2 . اکبر عليوردي نيا ، محمدرضا سليماني بشلي ، جهاني شدن ، « تهديد امنيت اجتماعي » ، امنيت و نظم ، سازمان تحقيقات و مطالعات ناجا ، ش 1 ، ص 89 - 77 .
3 . احمد گل محمدي ، « نگاهي به مفهوم و نظريه هاي جهاني شدن » ، مطالعات ملي ، ش 11 ، ص 116 - 85 .
4 . علي اصغر کاظمي ، جهاني شدن فرهنگ و سياست ، ص 8 .
5 . محمدرضا سليماني بشلي ، « جهاني شدن و تاثير آن بر فرهنگ : با تاکيد بر فرهنگ بومي » ، پرتو انديشه ، ش 1 ، ص 25 - 34 .
6 . MCluhan , Understanding Media : The Extensions of Man , p.103
7 . Heidegger , Martin , The Thiny , laguage , Thought , p.165
8 . رونالد رابرتسون ، جهاني شدن ، ترجمه کمال پولادي ، 60 - 58 .
9 . اکبر عليوردي نيا ، محمدرضا سليماني ، جهاني شدن تهديد امنيت اجتماعي ، ص 77 - 89 .
10 . فردين قريشي ، « جهاني شدن و تحول ما از خويشتن » ، مطالعات ملي ، ش 11 ، ص 58 - 37 .
11 . جان تاملنيسون ، جهاني شدن فرهنگ ، ترجمه محسن حکيمي ، ص 13 - 14 .
12 . Harvey , Understanding Media : The Extensions of Man , p.123 .
13 . Giddens , Anthony , The consequences of modernity , p.17 .
14 . علينوردي نيا ، اکبر ، و ديگران ، « جهاني شدن ، تهديد امنيت اجتماعي » ، فصلنامه امنيت و نظم ، سازمان تحقيقات و مطالعات ناجا ، ش 1 ، ص 89 - 77 .
15 . رونالد رابرتسون ، جهاني شدن ، ترجمه کمال پولادي ، ص 32 .
16 . مالکوم واترز ، جهاني شدن ، ترجمه اسماعيل مرداني گيوي و سياوش مريدي ، ص 13 - 14 .
17 . جان تاملنيسون ، جهاني شدن فرهنگ ، ترجمه محسن حکيمي ، ص 14 .
18 . رونالد رابرتسون ، جهاني شدن ، ص 35 .
19 . محمد قراگوزلو ، جهاني شدن ، اطلاعات - سياسي ، ش 178 - 177.
20 . فرانسيس فوکوياما ، ارزش هاي فرهنگي و جهاني شدن ، ترجمه رضا استاد رحيمي ، روزنامه همشهري - ماه مهر .
21 . هادي پور شافعي ، و ديگران ، « پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني » ، مجموعه مقالات تربيت ديني ، ص 1078 - 1027 .
22 . احمد گل محمدي ، « نگاهي به مفهوم و نظريه هاي جهاني شدن » ، فصلنامه مطالعات ملي ، ش 11 ، ص 116 - 85 .
23 . identity .
 

منبع:نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4